عليعلي، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
مهدیمهدی، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

پسرم قند عسلم

بدون عنوان

امروز پای مهدی و گاز گرفتی اونم گریه کرد و آروم کردنش خیلی طول کشید روز قبلشم آستینشو گرفته بودی و رو زمین میکشیدی ای داداش شلوغ کاره خطرناک
6 آذر 1394

بدون عنوان

دانشگاه که بودم آرش تو بیمارستان خصوصی رسالت دنیا اومد دکترشم خانم دستجردی بود که بعدا وزیر بهداشت شد هزینش سه تومن شد 9 سال پیش بچه های خوابگاه که میخواستن حال آرش و بپرسن میگفتن حال بچه سه ملیونی چطوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داداشت بیمارستان چمران دنیا اومد که شد 15 تومن حالا دوستام زنگ میزنن میگن حال بچه 15 ملیونی چطوره؟؟؟؟ پول واقعا در مقابل حتی یک لحظه تب کردن شما بی ارزشترینه  
3 آذر 1394

بدون عنوان

داداش مهدی وقتی دنیا اومد چندروز به خاطر ریه اش رفت تو دستگاه،یه بار لوله گذاشتن که جواب نداد بعد سورفکتانت تزریق کردن....... دکترا میگفتن امیدی به بهبودش نداشتن واگه مونده به خاطر همون شبهای عزیز بوده،مهدی 21 رمضان دنیا اومد.......... انقدر بانمکه که تو بین دوست داشتن و حس حسادتت سردرگم میشی میگی مامان چشمای مهدی سیاهه خیلی قشنگه بعد دستشو محکم فشار میدی روزی که میخواستن ترخیصش کنن نمیذاشتن بیای بالا انقدر بلند بلند گریه کردی و داد زدی که من میخوام داداشمو ببینم که اومدی بالا........ روزی هم که من میخواستم ترخیص شم یه دسته گل قشنگ بهم دادی بعد دستمو بوسیدی....... خاله فهیمه میگفت دونه دونه گلهارو با خو...
3 آذر 1394

بدون عنوان

یه خاطره از مکه: شب آخر که میخواستیم برگردیم باید چمدونهارو میذاشتیم توی راهرو،تو هم همش تو راهرو میدویدی دونفراز خدمه هم وسائل و جابه جا میکردن یکیشون محکم لپتو کشید اومدی تو اتاق  و با عصبانیت گفتی لپ منو محکم کشید الان میرم با دمپایی حسابشو میرسم بعد دمپاییاتو درآوردی بدو بدو رفتی و بابا هم پشت سرت اومد و حسابی از خجالتشون دراومدی اونا هم با اینکه میزدیشون میخندیدن.......... بعد ما هم به روی خودمون نیاوردیم یه کشفی که کردم اینه: به بچه دفعه اول هرکاری هرچی بگی ملکه ذهنش میشه اگه دعوات میکردم دیگه از خودت دفاع نمیکردی وبرای خودت حقی قائل نمیشدی،اگه تشویقت میکردم دیگه هر کی هرکاری میکرد سریع جبران...
2 آذر 1394

پویا

یه بار خیلی خسته شده بودی ساعت 6 غروب خوابیدی بعد از دوساعت از خواب بیدار شدی بدو بدو اومدی تلوزیونو نگاه کردی مثل کسی که بخواد مچ بگیره گفتی پویا نیست پویا نیست بعد گریه کردی....... خیلی کم پویا میبینیم وقتایی  هم که تو خوابی توقع داری ما پویا ببینیم؟؟؟؟؟؟؟؟
2 آذر 1394

بدون عنوان

امروز تا فرصت میکردی دستای مهدی و میگرفتی بلندش میکردی بعد وسطاش ولش میکردی البته من تو اون مرحله ول کردن دستش مداخله میکردم دیگه یک لحظه هم نمیشه تنهاتون گذاشت وقتی مهدی گریه میکنه محکم دستمو میگیری و نمیذاری برم پیشش، موقع نماز خوندن هم شیرجه میزنی رو کول هرکی که نماز بخونه تازه میگی بلند شو و کلی کیف میکنی اگه کاری داشته باشیم و بخوایم از کنار مبل رد شیم میریم خونه رو دور میزنیم چون یه دفعه میپری رو کول آدم استخر هم که با بابات میری همین کارو میکنی ......
2 آذر 1394

بدون عنوان

وخدا شب را آفرید یعنی اگه واقعا شب نبود الان کوه و بیابون پراز مامان باباها بود وقتی جفتتون میخوابید اصلا باورم نمیشه  چند دقیقه تو حال البته سایلنت از خوشحالی بپربپر میکنم بعد بایه لیوان چای داغ واسه خودم جشن میگیرم فکر کنم رقص باله هم تو همچین شرایطی به وجود اومد ............. دوستتون دارم با تمام وجودم........
2 آذر 1394

پسر کو ندارد نشان از پدر

این پست و هم بزارم حیفه یادم میره حدود نه ماه پیش بود رفتی تو دستشویی و درو رو خودت قفل کردی و نمیتونستی بازش کنی........ منم به خاطر مهدی زیاد نمیتونستم کاری کنم خانم قلعه ایی که کارای خونه رو میکرد هم خیلی تلاش کرد ...... تو هم خسته شده بودی و همش میگفتی کمکم کنید مامان نجاتم بده ماااااااااااماااااااااااننننننننننننن هرچی هم به بابات زنگ میزدم در دسترس نبود.......... یکدفعه در زدن دیدم باباته انگار دنیارو بهم دادن .......... همون موقع که جنابعالی در دستشویی را  روی خودتان قفل میکنی پدر جانتان موبایلش را می اندازد در دستشویی...برای  همین در دسترس نبود......... ...
2 آذر 1394

راهکار

امروز داشتیم با هم حرف میزدیم نمیدونم کی و دیده بودی سیگار میکشیده بهم میگفتی چرا سیگار ضرر داره کارگرای بابا سیگار میکشن؟ منم که جوابی نداشتم بدم گفتم برو از خودشون بپرس گفتی من بهشون گفتم سیگار نکشن براشون ضرر داره نوشابه نخورن بده.........اصلا میدونی باید مغازه ها نیارن یعنی بچه سه ساله من فهمید سیگار بده راهکارشم پیدا کرد طرف به قیمت جون مردم به فکر حاشیه سودشه
2 آذر 1394

خنده های داداشی

استاد خندوندن مهدی هستی،اونم بلند بلند میخنده البته قلقلکش نمیدی ادا درمیاری اونم انقدرمیخنده تا سرفه و سکسکه کنه........ یه بار نزدیک یکربع خندوندیش خسته شد..... گریه کردی که جرا مهدی به من نمیخنده
2 آذر 1394