بدون عنوان
امروز هوا گرمتر بود با بابا رفتیم کنار دریا،اصلا تو آب نرفتی قایق اردکی که برات باد کردیم و گذاشتی کنارت و از جات تکون نخوردی آخرش هم گفتی بریم تو ماشین برگشتنی یه پارک دیدی رفتیم خونوادگی تاب بازی میکردیم اولاش خلوت بود بعد یه پسر 5-6 ساله اومد شروع کردی باهاش کل کل کردن،گفتی من جنگجوام اونم گفت من شناگرم........ پسره رو پله سوم چهارم سرسره بود سریع از زیر دستش میرفتی بالا،خلاصه تحت هیچ شرایطی حاضر نبودی کم بیاری یا کوتاه بیای صبح هم من میخواستم برم دکتر،یه سر هم به بازار میوه زدیم اولش یه بسته توت فرنگی برداشتی عاشق توت فرنگی هستی و یکدونه هم به هیچکس نمیدی بعد زیتون پرورده گرفتی اگه از جلوت برنداریم تا آخر...
نویسنده :
مامان
21:33