عليعلي، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
مهدیمهدی، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

پسرم قند عسلم

بدون عنوان

از بانک که اومدیم بیرون،مهدی دویید تویه آرایشگاه مردونه...... تو هم پشت سرش رفتی..... دیدم خلوته تو هم موهات خیلی هپلی شده..... اصلا باورم نمیشد اون طوفان کاترینا انقدر آروم بمونه تا آرایشگره کارشو انجام بده..... هر لحظه منتظر یه حرکت بودم ولی تا آخرش نشستی ...... بهت گفتم آفرین پسرم خیلی خیلی خوب بودی گفتی:مااااامااانننن آخه من دیگه بزرگ شدم
2 آبان 1395

بدون عنوان

دیروز بابا میخواست بره بانک صندوق منو صفر کنه،مهدی که طبق معمول محکم چسبید بهش،تو هم خودت رفتی پایین...... 20 دقیقه طول کشید که بابا گفت خودت بیا کارتت مسدود شده بانک خیلی شلوغ بود و تو اونجا ترکونده بودی..... کارمند بانکم که اعصابش خورد شده بود خیلی شیک کارتو مسدود کرد..... مهدی و از بابا گرفتم .....شدیدا گریه میکرد که از بابا چرا جداش کردم تو یه لحظه،حضرتعالی در بانکو قفل کردی.......حالا مهدی بغلم واینمیساد پشت در پر مشتری شده بود تو هم بپر بپر میکردی و میخواستی خودت درو باز کنی .... رئیس بانک و میشناختم تو چندتا جلسه دیده بودمش ، ولی انقدر شلوغ کرده بودید  روم نشد بهش سلام بدم......   میزش روبروی در بود برگشتم بهش ...
2 آبان 1395

بدون عنوان

شعبه کلاس گذاشته بود موندید پیش بابا..... یعنی اگه منو یکماهم نبینید عین خیالتون نیست..... ظهر که برگشتم صداتون از تو خیابون میومد ........ وقتی اومدم خونه هیچکدومتون حتی نگاه هم نکردید ......... حالا وقتی بابا نیست پشت در بست میشینید تا بیاد.....وقتی هم که اومد کلی ذوق میکنید.....شورو هیجانی برپا میشه ....  
2 آبان 1395

بدون عنوان

داشتم کتاب میخوندم یکدفعه پریدی پشتم....... با حوصله بلند شدم در مورد ستون فقرات کلی توضیح دادم که اگه ضربه بخوره آدم فلج میشه...... بعدش دوباره شروع کردم به خوندن کتاب که یه لحظه نفسم قطع شد...... جفت پا دقیقا پریده بودی روی ستون فقراتم.... گفتی؛چی شد شکست فلج شدی؟؟؟؟!!!! کی گفته باید به شما گودزیلاهای دهه نودی همه چیو با زبون خوش توضیح داد کییییییی؟؟؟،
2 آبان 1395

بدون عنوان

الان داری بنزین میزنی چند دقیقه قبل رفته بودیم لباس بخریم تو:خانوم لباس قابل شستشو دارید....... لباس بیابونی دارید من لباس بیابونی میخوام یعنی رسما آبرومونو بردیا........ لباس بیابانی کنایه از لبااااس کووووه.........
30 مهر 1395

پیتزا

برای اینکه با مهدی بزن بزن نکنید قرار شد هر کی که زد جریمه بشه که پیتزا بخره......مهدی هم چون کوچیکه هر وقت زد از دستش دربریم گوشت پیتزا رو خودمون تو خونه آماده میکنیم ....... شب قبل خواب با کلی ذوق:من بابارو خیلی زدم من :چرااااا؟؟؟!!!! تو:تا جریمه شم یه عالمه پیتزا بخرم......... یعنی با هرزدن حساب میکردی که یه پیتزا اضافه شده..... قلکتو آماده کردی و گفتی سر گوسفندمومیبرم میخرمبعد دوباره چسبش میزنم....
29 مهر 1395

ذغاله

دیشب آب هویج گرفتیم.....از جمله کارهاییه که خیلی دوسش داری ...... وقتی داشتم هویجارو پوست میکندم میومدی بوسم میکردی،شونه هامو ماساژ میدادی که مثلا خسته نشم و همشو پوست بکنم...... بابا آبمیوه گیریو آورد تو پذیرایی که تو راحت تر باشی......گذاشتش رو میز..... با مهدی رفتید رو میز کنارش نشستید......تو مسئولشی....اینو 60 بار بهمون تذکر دادی....... هویج و خودت میریختی تو دستگاه بعد روشنش میکردی...... بعد از اینکه خوردیمش رفتی تفاله هاشو جمع کنی .....یکم ازشون خوردی گفتی :بابا دارم ذغاله میخورم....... بابا که خوشش اومده بود سر همین ذغاله گفتن کلی سربسرت گذاشت 
29 مهر 1395

بدون عنوان

شب بعد از شب بخیر تو:مامان من:جانم  تو:من خیلی نوشابه دوست دارم........ولی نمیخورم 10 دقیقه بعد تو:مامان وقتی پام بهت خورد ناراحت نشو من خواب بودم نفهمیدم من:پس از کجا میدونی اینکارو کردی تو: ها......خوب ....آخه.....هیچی......شب بخیر
29 مهر 1395

بدون عنوان

من زیاد سربسرت نمیذارم اینکارو کن اینکارو نکن مگه تو مواقع ضروری که برات خطرناک باشه یا برای مهدی ولی وقتایی که دیگه آدمو دیوونه میکنی و از حد میگذرونی یه حرفی بهت میزنم آروم میشی.......بابا هر چی پرسید چی بهش میگی،نگفتم....... هم انقدر میگه که لوث میشه هم تو خیلی بهش حساسی....... با مهدی بزن بزن کردید جالبه یکی میزنید وایمیسید اون یکی بزنه،قشنگ نوبتو رعایت میکنید....... یه وسیله از دست مهدی گرفتی اونم به ضرب و محکم زدت....... دستشو گاز گرفتی.......با همه حرصت..... مهدی انقدر گریه کرد از حال رفت.....اون جمله رو بهت گفتم...... گفتی خوب  توهم بیا منو بزن....ولی اونکارو نکن..... گفتم باشه بیا جلو .....بازوتو گرفتم که مثلا...
28 مهر 1395