عليعلي، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
مهدیمهدی، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

پسرم قند عسلم

بدون عنوان

مهدی خیلی مهربونه و همیشه بین خوراکی و اسباب بازی با تو،تورو انتخاب میکنه وقتی گریه میکنی موهاتو ناز میکنه و آرومت میکنه..... یه وقتهایی تو بچه بازیای اونو تحمل میکنی ....ولی بیشتر موقع ها این مهدیه که خودشو با تو هماهنگ میکنه  امروز از پنجره دیدم داری پشت سرهم و تند تند میزنی به پشت مهدی.... همونجا بهت گفتم از دستت ناراحتم باهات حرفم نمیزنم هیچی نگفتی و رفتی...... یه لحظه برام سوال شد چرا اول ازت دلیل کارتو نپرسیدم از تو بعید بود اینکارها...... دوباره صدات زدم پرسیدم چرا بچه رو میزدی گفتی مامان فکر کردم گوجه سبز پریده گلوش،ولی اشتباه کردم یعنی فقط خجالت کشیدم از کارم همییییین   ...
11 ارديبهشت 1396

فونبالیست

تو:مامان من امروز تو باشگاه فونفالیست شدم من:چی چی تو:فونفالیست دیگه من:چجوری تو:وسطی آخرین نفر شدم تو زمین ،مربی گفت فونبالیست شدم من:مطمئنی نگفت فینالیست؟؟!!!!! تو:آره همون دیگه فونفالیست!!!!
10 ارديبهشت 1396

بدون عنوان

یعنی برو خداروشکر کن منو بابا اعتقادی به آموزش رسمی و کلاس ،قبل از 7 سالگی نداریم .....  کلاس شطرنج هم به کلاسهات اضافه شد به درخواست واصرار شدید خودت.... اولاش بخاطر اینکه تمرکزت بره بالا باهات بازی میکردم ولی شدیدا علاقمند شدی..... نمیدونم چرا شانست تو مربی انقدر زیاده.....و مربی های فهمیده و خوبی گیرت میاد......روز اول که رفتیم بهت گفت مهره هارو بچین..... خیای ریلکس و محکم نشستی و باهاش بازی کردی بابا از رفتارت خیلی ذوق کرده بود از اعتماد به نفس بالات جدی و راحت برخورد کردی 
10 ارديبهشت 1396

بدون عنوان

با بابا رفتید عطاری،نمک بگیرید که فروشنده از رو قیافه تو مزاج منم گفت با اینکه مزاجت به بابات رفته..... دفعه بعد منم باهاتون اومدم خیلی اطلاعاتش بالا بود خیلی کم خونی شدید من وکه همیشه درگیرش بودم و به راحتی درمان کرد  تو و مهدی خوشبختانه مزاجتون به بابا رفته ولی تو صفراوی معتدل و مهدی صفراوی دو آتیشه شده،به خاطر همین رنگ پوست و موهاش تیره تر شده.... سرعت گردش خون تو مغز و بدن صفراوی ها دوبرابر افراد عادیه بخاطر همین انقدر باهوش وفعالن و اگه درست تربیت بشن از تمام مزاج ها بهترن.... از عطاریه پرسیدم چرا مهدی انقدر از منو باباش تیره تره ،تقصیر تغذیه من تو دوران بارداری بوده؟ که گفت به خاطر صفرای بالاش که از بابا بهش رسیده و با...
10 ارديبهشت 1396

بدون عنوان

مهدی اصلا طاقت گریه ترو نداره تو هم نهایت سوء استفادهتو میکنی.... تامیخوای یه چیزی از دستش بگیری ادای گریه کردن درمیاری مهدی هم بدو بدو بهت پسش میده بعد نازت میکنه و تو هوا بوست میکنه ..... تصور کن یبار بعد نیم ساعت کلنجار رفتن سر گوزنت ،تا گریه کردی دویید سمتت و پسش داد.....    
29 فروردين 1396

آبنبات

یبار تو یخچال یدونه آبنبات چوبی بود ....تو مهدی هردوتاتونم اصلا از آبنبات ،تحت هیچ شرایطی نمیگذرید حتی جنگ تن به تن....... تو که آبنبات و آوردی منو بابا آماده باش شدیم .....طبق معمول التماس از تو و گرفتن مهدی که نیاد طرفت..... اما تو یخورده ازش خوردی بعد دادیش مهدی.....مهدی هم یکم خورد پسش داد ......انقدر اینکارو کردید که تموم شد .....    
29 فروردين 1396