مشهد
کلی برات نوشتم ولی اینترنت قطع شد پرید
با بابا عباس و عزیزجونو خاله فهیمه رفتیم مشهد
خیلی خوش گذشت این دومین سفر زیارتی تو به مشهد بود
همش به خاله فهیمه میگفتی دوستت دارم
با عزیزجون به ضریح رسیدی و تند تند بوسش میکردی
تا پامون به حرم میرسید بدو بدو کتاب دعا میاوردی
بازش میکردی میگفتی الرحمن الرحیم فعجل فرجهم
من خودم با آموزش مستقیم مخالفم ولی خودت اینارو
تو مسجد یاد گرفتی
بیشتر قسمت زیرزمینش میرفتیم که خیلی باصفا بود
تو هم تا دلت میخواست میدویدی
تولد باباعباس و خاله فهیمه رو تو هتل گرفتیم خیلی بهت
خوش گذشت تا صبح تو خواب بلند بلند میخندیدی
رستوران هتل و منفجر کردی من آخر همه میومدم زودم
در میرفتم ........صبحونه هرچی رو میز بودو میاوردی حتی
به یخچالشون هم رحم نمیکردی دوغ و نو شابه برمیداشتی
تند تند میرفتی عسل و مربا و تخم مرغ و ......خلاصه هرچی بود
جمع میکردی میاوردی فقط خداروشکر که نمیتونستی آب پرتغال
برداری وگرنه کل رستورانو باهاش میشستی
سس هارو با جاشون میاوردی که خدای نکرده خسته نشی
دونه دونه بیاری
خداییش کارکنانش هیچی بهت نمیگفتن فقط یه بار که در یخچالو کوبوندی
بهت گفتن عمو جون دست نزن
یکدفعه دیدم بغض کردی اومدی تو بغلم گریه کردی
تصور کن اگه میخواستن یکم باهات محکم برخورد کنن چیکار میکردی