بدون عنوان
پارسال همین موقع ها بود که مهدی و ختنه کردیم
در اتاق دکتره شیشه ایی مات کشویی بود که از تو قفلش میکرد
بابا رفت تو ،منو تو بیرون موندیم که صدای گریه مهدی اومد
رفتی سرتو چسبوندی به شیشه و بلند بلند میگفتی:ولش کن دکتر بی ادب
داداشمو ول کن .... .........
و بنده خدارو کلی مستفیض کردی......
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی