بدون عنوان
امسال افتادیم تو کار ترشی
خیار چنبرای باغ رو دستمون مونده بود بعضیاش بالای یک کیلو بود
باهاش سالاد زمستونی درست کردم .... بماند چه کارایی که با مهدی نکردید و
چه بلاهایی سر منو ترشیه نیاوردید
دیشب سبزی های ترشی و گذاشته بودم تو اتاق خشک بشه،یبار که اصلا
قبل از پهن کردنش مهدی همش و ریخت رو زمین،
صبح که بیدار شدی رفتی سروقتشون،از اتاق آوردمت بیرون درو قفل کردم
یه لباس میخواستم بردارم درو باز کردم سریع پشت سرمن اومدی و داد میزدی بیا مهدی بدو داداش
منم زود لباس و برداشتم بغلت کردم از اتاق آوردمت بیرونو،درو قفل کردم
بعد چند دقیقه دیدم خبری از مهدی نیست همه جارو سریع نگاه کردم نبود
صداشو از اتاقی که درشو قفل کرده بودم شنیدم
بله آقا تو اتاق مونده بود........
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی