پارک
امروز بعداز ظهر طی یه عملیات انتحاری تصمیم گرفتیم سه تایی بریم پارک......
بازم همون بازیارو سرم درآوردید.....ظهر نذاشتی مهدی بخوابه میگفتی چرا بابا منو نبرده منم نمیذارم این بخوابه،به خاطر همین مهدی خیلی بیحوصله و کم طاقت شده بود......بعد از نیم ساعت تلاش بیوقفه و برداشتن خوراکی و وسائل رفتیم پارک.......پیاده بردمتون و آوردمتون....خیلی موثر بود تا رسیدیم خونه ،اول تو بیهوش شدی بعد مهدی.......
قبل از اینکه خوابت ببره برات غذا گرم کردم ولی خوابت برد
مهدی بعد از اینکه خودش خورد غذارو رو آورده بود کنارت،و سعی داشت با قاشق بهت بده بخوری.......
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی