ذغاله
دیشب آب هویج گرفتیم.....از جمله کارهاییه که خیلی دوسش داری ......
وقتی داشتم هویجارو پوست میکندم میومدی بوسم میکردی،شونه هامو ماساژ میدادی که مثلا خسته نشم و همشو پوست بکنم......
بابا آبمیوه گیریو آورد تو پذیرایی که تو راحت تر باشی......گذاشتش رو میز.....
با مهدی رفتید رو میز کنارش نشستید......تو مسئولشی....اینو 60 بار بهمون تذکر دادی.......
هویج و خودت میریختی تو دستگاه بعد روشنش میکردی......
بعد از اینکه خوردیمش رفتی تفاله هاشو جمع کنی .....یکم ازشون خوردی گفتی :بابا دارم ذغاله میخورم.......
بابا که خوشش اومده بود سر همین ذغاله گفتن کلی سربسرت گذاشت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی