بدون عنوان
امشبم دوباره توپ بازی کردیم.....داشتم درست و حسابی گل بارونت میکردم که بابا اومد کمکت و دروازتو نگه داشت.......
دیگه کار از فوتبال و والیبال و بسکتبال گذشته بود یجوری فقط میخواستیم گل بزنیم.....
تو با یه توپ،بابا هم یه توپ دیگه ....پشت سر هم شوت میکردید ....باور کن دیگه از دست واکابایاشی هم کاری برنمیومد .......دیگه توپارو نمیدیدم.....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی