بدون عنوان
با مهدی سر میوه دعواتون شد میخواستم تو اتاق نگهت دارم تو هم میخواستی زودتر بریو حسابتو تسویه کنی.....
شروع کردم تند تند یه داستان ساختن و تعریف کردن.....
بجای ر حرف ل رو میگفتم
یه دایناسوره تو یه جنگل بزرگ و تاریک یه دختله(دختره) رو دید رفت بخولتش که دختله دیدش داد زد:آآآآآآآی
دایناسوله گوشاشو گلفت گفت واااااااااای
دختله فلال کلد دختله فلال کلد
دختله لفت بالای دلخت،دایناسوله با دندوناش دلخت و از جاش کند دختله افتاد زمین گفت آآآآآآی
دایناسوله گوشاشو گلفت گفت وااااااااآی
دختله فلال کلد دختله فلال کلد.....
بقیشو بعدا برات مینویسم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی