بدون عنوان
تا جایی که تونستم سعی کردم باهات دستوری حرف نزنم و اگه لازم بوده غیر مستقیم متوجهت کنم.....حالا برخلاف انتظار خیلی حرف گوش کن شدی ،لجبازی که اصلا بلد نیستی
کلا دوتا حالت لجبازی و خجالت برات معنی نداره،اصلا نمیدونی یعنی چی
با بابات هر روز تمرین نه گفتن داری،مثلا من به زور میام خوراکیتو بگیرم یا تشویقت میکنم نوشابه بخوری...
..اولاش که بهت نه میگفتم خیلی ناراحت میشدی ولی الان برات عادی شده و حق دیگران میدونی بهت بگن نه ......
واینکه تو مجبور نیستی حرف من یا بابا رو گوش کنی چون بچه ما هستی وباید حرف گوش کن باشی،ببینی حرف ما درسته یا نه،بعد انجامش بدی
مثلا یبار لبه لیوان پریده بود گفتی بندازیمش سطل آشغال
بابا که نمیدونست چی شده بهت گفت ننداز
تو حرفشو گوش نکردی و انداختیش دور،بعد به بابات توضیح دادی
منم تشویقت کردم که کار خوبی کردی .....
وقتی فردا تو وارد اجتماع شدی صرفا هرکار غلطی و که ازت خواستند انجام ندی.....