بدون عنوان
امروز تا صد و شمردی.......فقط 18 رو جا میندازی......
خودت دوست داری بشمری منو بابا اصلا دخالت نکردیم.....
میپرسیدی بیست و ده ؟؟؟ وما هم 10 20 30 40 50 60 70 80 90 100 و بهت گفتیم......
ساعت و هم از برج نه پارسال یاد گرفتی ،انقدر ساعت باشگاه رفتنت برات مهم بود همش ساعت و چک میکردی
یکبار که داشتم برات کتاب میخوندم عدد یک رو نشونت دادم....یاد گرفتی ...یک رو پیدا میکردی و بقیه رو حفظی میشمردی.....
همون موقع ها تو باشگاه به مربی گفتی ساعت دو ونیمه.....
کلی تعجب کرده بود که ساعت و بلدی
روزهای هفته رو هم همون موقع یاد گرفتی.....وقتی خیلی کوچیکتر بودی میگفتن به بچه نابغه و نابغه ترین و ......اینها بگید منم اولاش میگفتم ولی باعث اعتماد بنفس کاذب شده بود و میگفتی من همه کارهارو بلدم و بعضی موقع ها هم کارهای خطرناک میکردی
که بعدش دیگه بهت نگفتم عوضش پسر خوبم و عزیزم و دوست داشتنی ام و .....میگفتم و چند بار بهت گفتم ما آدما از اول هر کاری و بلد نیستیم میبینیم بعد یاد میگیریم بعد تمرین میکنیم..........
این الان ملکه ذهنت شده و سعی میکنی همه چیزو یاد بگیری ......
یکبار که داشتم سیب زمینی خرد میکردم با نگرانی گفتی یعنی مامان نمیخوای من یاد بگیرم؟؟؟؟!!!!!!