بدون عنوان
دیروز بیرون بهت نسکافه و بیسکوئیت تعارف کردند نخوردی
بعد که بابا اومد بهش گفتند و بابا هم بهت نسکافه داد.....
فکر کرده بودند خچالت میکشی
اومدی خونه گفتی مامان خودم دیدم توش شکر ریختند بعد میخواستند بهم بیسکوئیت کارخونه ایی بدن من نمیخوردم بابا به زور بهم داد......
بهت گفتم درسته که بابا گفت بخوری ولی مگه قرار نشد اول فکر کنی؟؟؟
بابا گفت من فقط یکبار بهش گفتم بعد که خودم خوردم علی هم خورد
یعنی یکبار گفتن و خوردن بابا به نظرت اجبار زیاد اومده.....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی