بدون عنوان
با عزیزجون و باباعباس رفتیم عروسی،تو خیلی خوب بودی ولی من مثل ارواح سرگردان دنبال مهدی بودم که انقدر خوردو رقصید که همونجا بیهوش شد.....
قبل از اینکه عروس بیاد با مهدی رفتید رو سن و رقصیدید تو خیلی نرم میرقصیدی مهدی هم حرکت باشگاه تورو میزد پرش آهو همراه با بشکن......
تیپتم خیلی قشنگ بود تیپ مجلسی بهت میاد
غذاشونم کباب چنجه بود که من و تو توش موندیم یعنی انقدر جویدیم که فکمون افتاد مهدی خیلی راحت کباب خودشو خورد بعد از خجالت کبابهای ما دراومد.........
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی