بدون عنوان
پارسال که از شمال برمیگشتیم بابا نتونست بیاد دنبالمون،سه تایی با اتوبوس برگشتیم
صندلی کناریمون دوتا دختر دانشجو بودن که باهاشون حرف میزدی......
یکیشون پرسید اسم داداشت چیه
گفتی :اسمش مهدی الان یکسالشه همه چی دیگه میتونه بخوره کم مونده مارو هم بخوره
لحنت خیلی باحال بود جدی جدی میگفتی یکدفعه صندلی های کناریمون همه زدن زیر خنده.......
خاله سمیرا بهت گفت من اول ترو دوست دارم بعد مهدی و
گفتی: نه اون فقط میخوره....
دیشب مهدی غذای تو بشقابشو که خورد با قاشق رفت سراغ قابلمه
گفتی :این آخرش مارو هم میخوره.....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی