بدون عنوان
بابا برای تو یه قمقمه جدید و برای مهدی فیل چرخدار گرفت،انقدر سر فیل دعواتون شد که بابا دوباره بردت مغازه،ولی تموم کرده بود یه ماشین خریدی ......
مهدی ماشین و ازت گرفت و بهت نمیداد.......
دوباره قرار شد بابا برای مهدی هم ماشین بخره......
بابا میخواست بره مسجد،مهدی خوابید.....تو هم میخواستی باهاش بری...
من :پسرم بزرگ شده عاقل شده مگه اصلا تازگیها تو مسجد کار اشتباهی انجام داده؟؟؟
تو :چرا مامان من یکار اشتباه انجام دادم، مهدی و زدم
من : خوب چیکار کنیم این یه کار بدو هم انجام ندی؟؟
تو : بهتره مارو از هم دور کنید ....
من :فردا زنگ میزنم به مامانم،مهدی و میدیم بهشون
تو: نه بهتره من و دور کنید منو ببر پیش عزیزجووون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی