بدون عنوان
با عزیزجونو خاله ها و دایی رفته بودیم پارک قیطریه....
که باید اسمشو بزارن پارک گربه ها.....از هرجای تهران گربه پیدا میکنن میارن تو این پارک ....
همینجوری که داری راه میری سرراه گربه ها مشغول استراحتند .....
حالا بین اینهمه گربه دربدر،یه آقایی قلاده سگشو باز کرده بود سگه هم پرجنب و جوش......اومد طرف ما،من پریدم بغل عزیز جون،بعد رفت سراغ توپ محمدرضا.....منو عزیزجون گفتیم الان بچه میترسه ،ولی محمدرضا یه لحظه برگشت دیدش حتی تعجبم نکرد چه برسه که بترسه،سگه چسبیده بود بهش
بعد صاحبش قلادشو بست وتوضیح داد که برای نگهداری از بچه داره تربیت میشه.....
دلم برای سگ سوخت ما آدما میبریم با شما ابوالعجائب ها سروکله میزنیم خدا به داد سگه برسه.....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی