بدون عنوان
یه پایگاه بسیج نزدیک خونمونه که تا حالا اصلا بهش دقت نکرده بودیم ......
غروب که با بابا عباس بودی زودتر از ما رسیده بودید خونه،پشت در مونده بودید
بابا عباس بردت پایگاه تا ما میرسیم سردت نشه
یه فوتبال دستی و میز تنیس هم اونجا بود
تو اولین بارت بود فوتبال دستی میدیدی با بچه ها بازی کرده بودی گل هم زده بودی
کلی ذوق کرده بودی
بابا عباس هم که عاشق تنیس،همه رو برده بود.....
میگفتی بابا عباس ما خونوادگی همه رو بردیم.......
بعد که ما اومدیم بابا محمد و مهدی هم اومدن پیشتون
فضاش کلا برای سرگرمی و بازیه........و خیلی خوشت اومده بود
قرار شد بازم برید اونجا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی