بدون عنوان
کوچولوی نازم تو این مدت خیلی جاها رفتیم که بعدا عکساشو برات میذارم
سه شب تو یه امامزاده کوهستانی بودیم که خیلی بهت خوش گذشت
ده روزم شمال بودیم ،اونجا دندون پایینیات ازشدن سه تا ،که چهارمین دنونت دو روز پیش
اومد بالا،همه هفتا دندونت یه طرف این هشتمیه یه طرف،خیلی اذیت شدی خوشگلم
تو شمال عزیزجون برات گوشت کباب میکرد به دندون میکشیدی و خیلی خوشت میومد
بلالم خیلی دوست داری حسابی بلال خوردی،
یه خاطره از خاله سمیرات که بهش گفتم تو وبلاگت میذارم:میومد بهت میگفت بیسکوئیتتو بده
تو هم میدادی بیسکوییت لهیده رو میگرفت میخورد که آخرش خودم وارد معرکه شدم
روز آخر یه بار خالهات یه بارم دایی و خاله سمیرا اومدن منو ببرن تو آب که تو حسابی هوای مامانو
داشتی میزدی زیر گریه ،بعد که میرفتن ریلکس انگار نه انگار که گریه کردی بلالتو میخوردی
به این میگن پسر(من خیسشون کرده بودم)
فقط دوست داری سرپا وایسی از دیروز که خودت هم پا میشی هم میشینی
جدیدا هر چی میدم دستت ،مثل هویج میگیری جلو دهنم میگی بخور ،فکر کنم تا حالا هفت هشت کیلو
خوردم،قاشقم میگیری من موندم تو فسقلی چه اصراری داری به من غذا بدی ،منم که دلم نمیاد
دلتو بشکونم .............
هر چی که میخوای قشنگ اشاره میکنی با انگشت اشارت
وقتی میخوری زمین سریع رومو میکنم اونطرف مثلا من ندیدم یذره نگاه میکنی بعد دیگه بیخیال گریه
کردن میشی،ولی واقعا قلبمو میلرزونی ،بعضی جاهام که خودتو نگه میداری سرت نخوره خیلی
خوشحال میشم
دوست داری رو به شکم بخوابی