بدون عنوان
دیروز با هم رفتیم باغت،کلی بازی کردی،
میگفتی مامان بستنی قیفی خوردم خیلی کیف کردم
سوار شتر شدم خیلی کیف کردم
با هم که میریم بیرون بدو بدو میری پشت فرمون میشینی و میگی مامان برو
نیا.....اصلا داستانی داریم با هم سر این قضیه
دیروز تو باغ یه حرکت زدی یعنی تا الان دارم بهش فکر میکنم
رفتی پشت فرمون بالاخره بعد از یکربع خواهش و تمنا و...بغلت کردم گذاشتمت
صندلی عقب(به قول خودت عبق) خودم نشستم
سوئیچ و برداشتی انداختی لای در عقب ،بعد درو باز کردی
هیچی دیگه تا من پیاده شدمو سوئیچ و از رو زمین برداشتم پریدی پشت فرمون........
دوباره روز از نو............
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی