بدون عنوان
دو روز قبل از تولدت پات با شیشه برید و 11 تا بخیه خورد......الان هم نمیتونی راه بری ....... .ماشین لباسشویی و دادیم تعمیرگاه ،تو شستن لباسها کمک کردی بعد یه دستمال برداشتی رو اپن و تمیز کنی که چهارپایه از زیر پات دررفت و افتادی رو شیشه شکسته ها...... بابا عباس خونریزی و بند آوردو بابا محمد بردت درمانگاه.... مهدی از تو یخچال شیشه رب و درآورده بود که از دستش افتاد شکست..... بعد که جمعش کردیم تو پلاستیک رو دسته کابینت آویزون کردیم ببریم بیرون،که تو افتادی روش. ....... من خداروشکر نیومدم بخیه زدن و ببینم بابات که برده بودت از ناراحتی شب نمیتونست بخوابه روبه شکم میخوابید سرشو میکوبید به بالشت یا برعکس ،ولی خوابش نمیبرد..... موقع...
نویسنده :
مامان
20:09