بدون عنوان
رفته بودیم امامزاده ،شما دوتا هم شروع کردید به دویدن .....چند تا دوست هم پیدا کردیدو گروهی میدویدید...... چند نفر داشتن استراحت میکردن بنده خداها پاشدند نشستند ولی هیچی نگفتن تا اینکه یکی از پسرا رفت رو میز و دیگه زیادی سروصدا کرد یکی از خانومها که داشت چرت میزد بیدار شدو یه حرف بد زد ،با اینکه دیدشما دوتا نبودید به همتون حرف بد زد تو هم زل زدی به من......دوباره به من گفت( ......)جمعشون کن..... میخواستم جوابشو ندم هم بخاطر احترام امامزاده و هم اینکه اهل جواب دادن و خورد کردن اعصاب خودم نیستم...... نگام کردی دستم گرفتی گفتی مامان احساس کردم میخوای ازت دفاع کنم خیلی ریلکس و شمرده بهش گفتم اینجا امامزادس احترام خودتو امامزاده رو...
نویسنده :
مامان
12:29