بدون عنوان
دیروز با یکی از دوستام رفتیم امامزاده و باغت وقتی به امامزاده رسیدیم گفتی همونجایی که گم شدم... (دو هفته پیش تو وبلاگتم نوشتم) یه چندتا گوسفند دیدیم گفتی مامان همه اینارو میکشن با یکمی عصبانیت بهت گفتم کی بهت گفته؟ گفتی :بابا گفته ولی بابامو دعوا نکن اینکه با لحن صدای من فهمیدی عصبانی شدم و حتما به بابات میگم ،و اینکه باباتو چقدر دوست داری که از من با اون لحن و زبون شیرینت خواستی دعواش نکنم
نویسنده :
مامان
16:32