عليعلي، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
مهدیمهدی، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

پسرم قند عسلم

بدون عنوان

همه بچه ها باهوشن ،اما اینکه کدوم نوع هوششون بیشتر باشه با هم فرق میکنن....تو و مهدی یادگیریتون فوق العادس .... برای همین من و بابا خیلی مراقبیم ..  یبار داشتم با یکی از دوستای صمیمیم حرف میزدم به شوخی بهش گفتم برو گمشو رو هوا گرفتیش و ورد زبونت شده بود.... .. حالا خداروشکر منو بابا اصلا اهل حرف بد زدن نیستیم .... وگرنه دیگه هیچی دیگه.....    مهدی سرش خورد به مبل،بابا با دست مثلا مبل و زد .... الان کافیه بهش بگیم نه،کف گرگیه که اومده..... تو ماشین پیش هم نشسته بودیم تو حواست نبود خوردی بهش با چنان سرعت و قدرتی زد تو صورتت که نتونستی حرکت کنی .... 4 تا پشت سر هم با دوتادستش، دقیقا عین خرس پاندا تو تیکن4 خواستم...
16 مهر 1395

بدون عنوان

دیشب که با بابا داشتید برمیگشتید تو ماشین به بابا گفتی خیلی دلم برای امام حسین میسوزه .......بعد گریه کردی.....
16 مهر 1395

بدون عنوان

شبها با بابا میرید هیئت، بابا براتون لباس مشکی خرید، وقتی میخواستن چایی بدن خودت رفتی بهشون گفتی که میخوای کمک کنی واونا هم قندو بهت دادن که پخش کنی...... وقتی بابا گفت تعجب نکردم اگه اینکارو نمیکردی جای سوال داشت.....
16 مهر 1395

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست

السلام علی الحسین وعلی اولادالحسین وعلی اصحاب الحسین..... 1400 سال پیش بدترین و بیرحم ترین آدمهای دنیا ،داغی به دل شیعه گذاشتن که با گذشت این همه سال،هرچه بر سرو سینه میکوبندو عزاداری میکنن،واشکهایی که از این درد جگر سوز میریزند ،حاشا که ذره ایی از اون کم نشده........ السلام علی الحسین و علی اولادالحسین وعلی اصحاب الحسین
16 مهر 1395

کنسرو بلال

یکی از همسایه های باغمون یه گونی بلال برامون آورد،مونده بودیم چیکارش کنیم....  بابا هر چی به نگهبانی داد بازم کلی مونده بود و اینگونه بود که من دوباره گول ترو خوردم و باهات کنسرو بلال درست کردم......   همه بلال هارو خودت پوست کندی و ریختیم تو قابلمه...... وبعد از کلی شیطنت درستشون کردیم......  
11 مهر 1395

گرگم به هوا

دیشب داشتیم گرگم به هوا بازی میکردیم من داشتم در میرفتم مهدی رو مبل نشسته بود و داشت مارو نگاه میکرد من رفتم رو مبل،تو نتونستی خودتو نگه داری با سر خوردی تو دهن مهدی لبش خون اومدو باد کرد........ من هیچی بهت نگفتم خیلی ناراحت شدی رفتی تو اتاقت گریه کردی دیدم خیلی ناراحتی گفتم:بازی اشکنک داره سرشکستنک داره مهدی هم یکم گریه کرد بعد سنگ قیچی کاغذ بازی کردیم........ خیلی این بازی و دوست داره دستشو مثل ما حرکت میده و غش غش میخنده
11 مهر 1395

چاقو تیز

عزیرجون دوتا چاقوی خیلی تیز برامون آورد،با بابا داشتیم گوشت خورد میکردیم من از ترس چشمامو بسته بودم،بابا تند تند خوردشون میکرد تو هم رفتی از بالای کابینتا چاقو بزرگ قدیمیه رو آوردی همزمان با بابات میخواستی گوشت و ببری هر چی هم میگفتیم علی دست نزن گوش نمیکردی میگفتی چاقوی من از بابا بهتره ببینید من بلدم....... هیچی دیگه بعد از هربار تیکه کردن گوشت چشمامو باز میکردم انگشتامو میشمردم ببینم سرجاشونن یا نه......بعد دوباره میبستم
10 مهر 1395

بدون عنوان

زندگی فصل های مختلفی داره ،رنگهای مختلفی هم داره........ برای دیدن فصل بعدی باید فصل قدیمی تموم بشه..... باغ بودیم........نوه های همسایمون هم اومده بودن رفتی پیششون و بازی کردید بلال درست کردند که خیلی هم خوشمزه بود ..... تو که رفته بودی اونطرف،مهدی صدات میزد بلند بلند میگفت دا    دا    ولی تو سرت گرم بود و بازی میکردی... در باغ باز مونده بود رفتم ببندم با اینکه دویدم مهدی زودتر رسیدو از باغ رفت بیرون....وسط جاده وایساد ،خورشید تازه رفته بود پشت کوه،آسمون نارنجی بود،جاده خلوت خلوت بود مهدی چند قدم رو به جلو میدوید ،وایمیساد بعد سمت چپ ،دوباره رو به جلو.....مسیرشو مدام عوض میکرد آخر تصمیمشو گرفت و رفت به سمت زم...
8 مهر 1395

گوله نمک

از همون بچگیات بهت میگفتم همه میگن تو تکی       تو یه گوله نمکی لپ مهدی و گرفته بودی بهش میگفتی همه میگن تو تکی     تو یه گوله نمکی
6 مهر 1395

بدون عنوان

تو محوطه چند تا دوست داری..... بچه های محوطه دو دسته اند ،یه دسته اونایی که دوچرخه و توپ و اینا دارند، و اونایی که ندارند......بین اینا هم همیشه کشمکش و دعواست اونایی که ندارن میفتند دنبال اونایی که دارنو به زور و التماس و هرجوری شده یکم بازی کنند...... علیرضا با اینکه وضعشون بد نیست ولی نمیدونم چرا براش خرج نمیکنن،آخرش انقدر تلاش کرد براش دوچرخه دست دوم خریدن که وقتی سوارش میشه از موتور گازی سروصداش بیشتره،بچه ها انقدر سرش قر زدن که دیگه نمیاردش .... همیشه دنبال دوچرخه سوارها میدوه تا راضیشون کنه یه دور بزنه...... خیلی از ماشین های تورو شکوند و باهاش لج افتادی و دیگه بازی نمیکنی.... با یه علیرضای دیگه دوست شدی ..... اومدی خو...
6 مهر 1395